قسمت....
سلام قند عسلم
شاید تا قبل از این اتفاق به قسمت اعتقادی نداشتم ولی من الان دیگه اعتقاد پیدا کردم .
امروز بعد از سه روزانتظار بهمون گفتند که میتونید 8فروردین برید یا این که اصلا انصراف بدید و ی وقت دیگه که اصلا معلوم نیست بریم.ما هم که چاره ای جز قبول کردن نداشتیم و قبول کردیم.
خلاصه این که هنوز قسمتمون نشده و باز باید منتظر بمونیم.
اولش خیلی ناراحت شدم ولی بعدش کم کم کنار اومدم با این قضیه.حتما ی صلاح ومصلحتی بود که نشد بریم .ی حکمتی که ما ازش خبر نداریم.
عزیز مامان منو ببخش این چند روز گذشته اصلا وقت و حوصله حرف زدن باهات را نداشتم.قربونت برم شاید خدا جون خواسته تو هم با ما بیای .پس زود باش این ماه فرصت داری که بیای پیشم.زود با دوستات تو بهشت خداحافظی کن و بیا تو دلم.
این ماه مامانی خیلی فشار عصبی روش بود .اخرشم که این طوری شد.اگه بیای قول میدم همه چی را فراموش کنم تازه خوشحالم میشم که سفرمون عقب افتاده چون میتونم شما را هم با خودم ببرم.
قربونت برم من همیشه منتظرتم.هر دفعه مشتاقتر از قبل.هیچ وقتم خسته نمیشم.هیچ وقت دست از خواستنت بر نمیدارم....پس هر چقدر دوست داری ناز کن...جیگری نازت خریدار داره.فدات بشم.