دوستت دارم...
دوستت دارم... سلام خوشجل مامان.چطوری جیجر طلای من؟
قربونت برم انگار هنوز خبری از ورجو و وورجه هات نیست.عزیزم این هفته هفته اخر چهار ماهگیت هست که داریم به لطف خدا پشت سر میذاریم و تا امروز شما هنوز تصمیم به تکون خوردن نکردید البته از همون روزای اول تکون میخوردی منظورم تکونایی هست که منم متوجه بشم.تا حالا بچه خیلی خوبی بودی و اصلا اذیتم نکردی ،شرمنده من ی کم اذیتت کردم ی چند باری مریض شدم...که باید مامان ببخشی...بوووووووووووس
میدونم بچه خوب و عاقلی هستی.انشالله...
انشالله وقتیم به دنیا اومدی اروم و ناناز هستی.قربونت برم من.
دیشب با خودم فکر میکردم چقدر خوشبختم که تو را دارم ...خدایا این نعمتت را از هیچ زن و مردی دریغ نکن...امین
دیروز صبحم رفتم ی سری ازمایش مربوط به غربارگری بود انجام دادم که چهار شنبه اماده میشه.عصرشم با بابایی رفتم ی کمی گشتیم دنبال تخت وکمد برات.فعلا ی چیزایی را مد نظر قرار دادیم تا جنسیتت مشخص بشه بعدش بریم برا خرید.
جنسیتتم تو این هفته یا هفته اینده شاید برم سونو که دیگه ببینیم دخملی یا پسر...
دوستت دارم کنجدم ...نمیدونم چرا با اینکه بزرگ شدی هنوز بهت میگم کنجد کوچولو...
تو نفس مامانتی.اون تو خوب غذا بخور و مواظب خودت باش نانازم تا خوب خوب بزرگ بشی .خیلی دوستت دارم.......
مامان سمیه
انشاالله هر چی که باشه تنش سالم باشه و به سلامت به دنیا بیاد عزیزم آمین 
الحمدالله که خوبید براش صدقه بنداز
منکه خوب نیستم لک هام از قهوه ای تبدیل به قرمز شدن
حاج خانم سرنماز منو وبچمم دعاکن...تو قنوتت یه لحظه یادم کن که خیلی محتاج دعام/
بازم مراقب خودت باش عزیزم
